بی تو ای جان جهان ، جان و جهان را چه کنم؟
خود
جهان می گذرد، ماندن جان را چه کنم؟
ماه
شعبان ورجب، نم نم اشکی شد و رفت
خانه
ابری ست خدایا ! رمضان را چه کنم؟
شانه بر
زلف دعا می زنم و می گریم
موسی
من! تو بگو روز و شبان را چه کنم؟
صاحب
" حیّ علی ... "! لقمه ی نوری برسان
سحر از
راه رسیده ست، اذان را چه کنم؟
کاتبان
تو مرا خطّ امانی دادند
کشته ی
خال توام ، خط امان را چه کنم؟
کاشکی
جرم عیان بودم و تقوای نهان
پیش
تقوای عیان، جرم نهان را چه کنم؟
کاش می
شد که سبک تر شوم از سایه ی خویش
آفتابا
تو بگو! خواب گران را چه کنم؟
زخم
شمشیر اگر قوت سحرگاه من است
وقت
افطار ولی زخم زبان را چه کنم؟
رنجه از
طعنه ی پیران پریشان نشدم
با چهل
چله جنون پند جوان را چه کنم؟
غرقه ی
موج رجز، گم شده ی بحر رمل
سینه
خالی ز معانی ست ، بیان را چه کنم؟
علیرضا
قزوه